لغت نامه دهخدا
یار بادت توفیق روزبهی باد رفیق
دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال.رودکی.پس سلیمان گفت شو ما را رفیق
در بیابانهای بی آب ای شفیق.مولوی.وگر بر رفیقان نباشی شفیق
به فرسنگ بگریزد از تو رفیق.( بوستان ).- رفیق شفیق ؛ دوست مهربان. ( ناظم الاطباء ) :
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف حجره و گرمابه و گلستان باش.حافظ.|| تسلی دهنده و دارای محبت و مهربانی و نیکخواه و خیراندیش. ( ناظم الاطباء ).