شراب زده

لغت نامه دهخدا

شراب زده. [ش َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. ( از انجمن آرا ). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. ( آنندراج ) :
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . زَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب ، دیگر میلی به آن ندارد. ۲ - مست ، بسیار مست .

فرهنگ عمید

کسی که شراب بسیار خورده و دیگر رغبت به آن ندارد، می زده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن که شراب بسیار نوشیده و از آن بیزار شده باشد سیر آمده از شراب . ۲ - آن که شراب سخت در او موثر گردیده می زده .

ویکی واژه

کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب، دیگر میلی به آن ندارد.
مست، بسیار مست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی