سیاقت

لغت نامه دهخدا

سیاقت. [ ق َ ] ( ع مص ) روان کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). روانی و عدم اغلاق. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ترتیب. روش. طرز. قاعده : اکنون تاریخ که در آن بودیم بر سیاقت خویش برانیم. ( تاریخ بیهقی ). و در این موضع اثبات این ابیات اگرچه نه از طرز و مساق این سیاقت است. ( جهانگشای جوینی ).هم بر این سیاقت برفت. ( کلیله و دمنه ). چون بر این سیاقت در مخاصمت نفس مبالغت نمودم براه راست بازآمد. ( کلیله و دمنه ). و با سیاقت کتاب البته مناسبتی ندارد. ( کلیله و دمنه ). ذکر او در سیاقت سخن ملقب به سیف الدوله ایراد کرده باشند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم. ( گلستان ).
سیاقة. [ ق َ ] ( ع مص ) رجوع به سیاقت شود.

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . سیاقة ] ۱ - (مص م . ) راندن (چهارپایان و غیره ). ۲ - سخن راندن . ۳ - حدیث گفتن .

فرهنگ عمید

۱. طرز، روش.
۲. (اسم مصدر ) روش خواندن و بیان کردن حدیث.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] راندن چهارپایان، راندن.

فرهنگ فارسی

( الفبای سیاقت ) یکی از انواع خطوط اسلامی است .
راندن، راندن چهارپایان، بریک روش راندن، حدیث
۱ - ( مصدر ) راندن ( چارپایان و غیره ) . ۲ - راندن کلام . ۳ - خواندن و بیان کردن حدیث .

ویکی واژه

راندن (چهارپایان و غیره)
سیاقة
سخن راندن.
حدیث گفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال رابطه فال رابطه فال حافظ فال حافظ فال ابجد فال ابجد