سوج

لغت نامه دهخدا

سوج.[ ] ( اِ ) به معنی سوز که از سوختن باشد. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حرارت سوزش تاب . ۲ - سوزشی که از درد جسمی یا روحی حاصل آید التهاب . یا سوز و گداز . ۱ - شور و اشتیاق بسیار که غم افزا و گدازنده باشد . ۲ - یکی از گوشه های همایون . ۳ - داغ کی . ۴ - اضطراب آشفتگی خاطر . ۵ - کینه رشک . ۶ - عشق محبت . ۷ - اشعاری که در رثای کسی گویند مرثیه . ۸ - ( اسم ) در ترکیبات به معنی سوزنده آید جهان سوز خانمانسوز عالم سوز .
بمعنی سوز که از سوختن باشد

ویکی واژه

سوز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس