سنب. [ سُمْب ْ ] ( اِ ) سم چارپایان. ( برهان ) ( جهانگیری ). سم ستور. ( آنندراج ). || گرد باشد که از سنب ستوربرآید. ( تفسر ابوالفتوح ). || پای که به عربی رِجل خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) و ( آنندراج ). پای. رِجل. ( ناظم الاطباء ) : ما ببوش و عارض و طاق و طرنب سر کجا که خود همی ننهیم سنب.مولوی. || ثقبه. سوراخ. ( ناظم الاطباء ). || خانه زیرزمین را گویند که در کوه و صحرا جهت درویشان و خوابیدن گوسفندان کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). خانه زیرزمین که او را سم و سمچ نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). خانه زیرزمین که آنر سمنچه نیز گویند. ( آنندراج ). || ( نف ) سوراخ کننده. ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) : عزم تو کشورگشای خشم تو بدخواه بند رمح تو پولادسنب تیغ تو جوشن گذار.فرخی ( از جهانگیری ).|| ( اِ ) مثقب ؛ پرماه. مته. ( ناظم الاطباء ). سنب. [ سَمْب ْ ] ( ع اِ ) روزگار و پاره ای از روزگار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سنب. [ س َ ن ِ ] ( ع ص ) اسب بسیاررو و تیزقدم. ج ، سنوب. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || سخت آزمند. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(سُ ) (اِفا. ) در ترکیب به معنی «سنبنده » (سوراخ کننده ) آید. ۱ - (اِ. ) سم چارپایان . ۲ - خانة زیرزمینی جهت درویشان . ۳ - آغل گوسفندان ، سمج .
فرهنگ عمید
۱. = سنبیدن ۲. سنبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آهن سنب، پولادسنب. ۳. (اسم ) سوراخ. ۴. (اسم ) آغل زیرزمینی. ۵. (اسم ) = سُم
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) در ترکیب به معنی سنبنده ( سوراخ کننده ) آید : آهن سنب . ۲ - ( اسم ) سم چارپایان . ۳ - خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج . ۴ - آغل گوسفندان سمج . اسب بسیار رو و تیز قدم . سنوب جمع .
ویکی واژه
آید. سم چارپایان. خانة زیرزمینی جهت درویشان. آغل گوسفندان، سم