سباک

لغت نامه دهخدا

سباک. [ س َب ْ با ] ( ع ص ) زرگر. مشتق از سبک ، بمعنی زر و سیم گداختن است. ( آنندراج ) ( غیاث ). سیم پالای. ( مهذب الاسماء ). گدازگر : سباک ربیع سیم برف در مسام زمین گداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ معین

(سَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) ریخته گر، زرگر.

فرهنگ عمید

گدازندۀ زر و سیم یا فلز دیگر، ریخته گر، زرگر.

فرهنگ فارسی

گدازنده زروسیم یافلزدیگر، ریخته گر
( صفت ) ریخته گر زرگر .

فرهنگ اسم ها

اسم: سباک (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sabak) (فارسی: سَباک) (انگلیسی: sabak)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی

ویکی واژه

ریخته‌گر، زرگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم