زمین دار

لغت نامه دهخدا

زمین دار. [ زَ ] ( نف مرکب ) مرزبان. ( دهار ) ( آنندراج ). || خداوند ده و ریش سفید ده. ( ناظم الاطباء ). دارنده زمین و صاحب ملک و مزرعه. || به اصطلاح هندی ، مأموری که مالیات اراضی سپرده بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. ( ناظم الاطباء ). واسطه میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. ( یادداشت ایضاً ).

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - مالک . ۲ - مرزبان .

فرهنگ عمید

۱. دارای زمین، صاحب زمین.
۲. مرزبان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ملک دار مالک . ۲ - مرزبان .

ویکی واژه

مالک.
مرزبان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس فال ای چینگ فال ای چینگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان