لغت نامه دهخدا
که چندان بریسی مگر با پری
گرفتستی ای پاک تن خواهری.فردوسی.زنان در وقت صحابه ریسمان ریستندی که شکالهای اسب کنند. ( کتاب المعارف ). || کوشش کردن. || افشاندن و پراکنده کردن. || ریدن و دفع غایط کردن. ( ناظم الاطباء ). ریدن. ( انجمن آرا ) ( غیاث اللغات ). ریدن و نجاست کردن. ( برهان ). قضای حاجت کردن. پلیدی کردن. تغوط. تخلیه و دفع فضول از مخرج معتاد کردن. ( یادداشت مؤلف ). جهانگیری بیت زیر را از مولوی برای معنی گریه کردن و نوحه کردن شاهد آورده :
چون در اینجا نیست وجه زیستن
بر چنین خانه بباید ریستن.( مثنوی چ خاور ص 371 ).ولی از مقدمات حکایت معلوم میشود که در معنی ریدن است نه نوحه کردن. ( آنندراج ) :
ریستن گیردت ز خوردن زشت
به درت باید آمدن ز بهشت.اوحدی.بی طمع هرکس به دنیا زیسته
بر بروت مدخلانش ریسته.راجی ( از آنندراج ).
ریستن. [ ت َ ] ( مص ) آهسته سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). || فرورفتن ، درچاه و یا حوض. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
وان یکی ریست در بن چاهی
وان دگر رفت بر سر ویران.ناصرخسرو.|| گریستن و زاری کردن و نوحه کردن برای مرده. آه کشیدن و مویه کردن. ( ناظم الاطباء ). موییدن و نوحه کردن. ( فرهنگ جهانگیری ). نوحه کردن. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ جهانگیری ). موییدن. گریستن. گریه کردن. ( برهان ) ( از آنندراج ). ریسه رفتن.