رهیدن

لغت نامه دهخدا

رهیدن. [ رَ دَ ]( مص ) رَستَن. ابلال. بلول. نجات. رستگار شدن. نجات یافتن. خلاص شدن ( از بند و قید ). آزاد شدن. ( یادداشت مؤلف ). خلاص یافتن. ( شرفنامه منیری ). خلاص شدن. نجات یافتن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). انجاع. ( منتهی الارب ). افلاح. ( ازتاج العروس ). مؤائلة. نجو. نجاء.نجاة. نجایة. نقذ. وئآل. ( منتهی الارب ) :
تمام عضو با من درگذشته
ز دام هیچیک نتوان رهیدن.ناصرخسرو.زانکه دل برکنده از بیرون شدن
بسته شد راه رهیدن از بدن.مولوی.دست می زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ.مولوی.چون رهیدی بینی اشکنجه و دمار
ز انکه ضد از ضد گردد آشکارمولوی.الحمدلله از آن عذاب الیم برهیدیم. ( گلستان ).
به گوشش فروگفت کای هوشمند
به جانی ز دانگی رهیدم ز بند.سعدی ( بوستان ).المنة لله که هوای خوش نوروز
بازآمد و از جور زمستان برهیدیم. سعدی.
|| خلاص دادن. ( شرفنامه منیری ). جداکردن. ربودن. ( از حاشیه ترجمه محاسن اصفهان ص 162 ) : مگر رخنه ای چند که سیل و باد از قله دیوارها و کنگره ایوانها رهیده و ربوده باشد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 22 ). وگر از جوانب آن چیزی رهیده می شود اگر اندک است و اگر بسیار آب آن روی به زیادتی می نهد. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 38 ).

فرهنگ معین

(رَ دَ ) (مص ل . ) آزاد شدن .

فرهنگ عمید

رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن.

فرهنگ فارسی

رهایی یافتن، آزادشدن، نجات یافتن، نجات دهنده
( مصدر ) ( رست رهد خواهد رهید رهنده رها رهیده رهایش ) نجات یافتن خلاص شدن ( از قید و بند ) آزاد شدن .
رستن . ابلال . بلول . نجات

ویکی واژه

آزاد شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ای چینگ فال ای چینگ فال لنورماند فال لنورماند فال فرشتگان فال فرشتگان