رمش

لغت نامه دهخدا

رمش. [ رَ م ِ ] ( اِمص ) گریختن و رمیدن. ( غیاث اللغات ). رمیدن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || تبدیل است که از بدل کردن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). اما این معنی از دساتیر است. ( فرهنگ دساتیر ص 247 از حاشیه برهان چ معین ).
رمش. [ رَ ] ( ع مص ) سنگ و جز آن انداختن. || اندک چرانیدن گوسپندان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به دست سودن. ( منتهی الارب ). لمس کردن با دست. ( از اقرب الموارد ). || به سر انگشتان گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). با نوک انگشتان چیزی را به دست گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) دسته ریحان و مانند آن. ( منتهی الارب ). طاقه ای ازریحان و امثال آن. ( از اقرب الموارد ). || پلک چشم. ( از لسان العرب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
رمش. [ رَ م َ ] ( ع اِ ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رُمْش. ( تاج العروس ). || بافندگی در موی. ( منتهی الارب ). بهم پیچیدگی که در بیخ مژه ها پیدا آید. ( از اقرب الموارد ). || سرخی پلکها که با سیلان آب باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
رمش. [ رُ ] ( ع اِ ) سفیدی که در ناخن نوجوانان پیدا آید. ( از تاج العروس ) ( از ذیل اقرب الموارد ). سفیدک. رجوع به رَمَش شود. || ( ص ، اِ ) ج ِ رَمْشاء. رجوع به رمشاء شود.

فرهنگ معین

(رَ مِ ) (اِمص . ) رمیدن ، ترس .

فرهنگ عمید

۱. رمیدگی، ترس و گریز.
۲. نفرت.

فرهنگ فارسی

رمیدن
( اسم ) عمل رمیدن
سفیدی که در ناخن نوجوانان پیدا آید سفیدک

دانشنامه عمومی

رمش (فنوج). رمش، روستایی در دهستان کتیج بخش کتیج شهرستان فنوج در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰۲ نفر ( ۱۶۹ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

رمیدن، ترس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال انگلیسی فال انگلیسی