لغت نامه دهخدا
او به یک مشتم بریزد چون رصاص
شاه فرماید مرا زجر و قصاص.مولوی.و رجوع به تحفه حکیم مؤمن و صیدنه ابوریحان بیرونی و اختیارات بدیعی و ترجمه تذکره داود ضریر انطاکی ص 172، وقلعی و سرب و ارزیز شود.
رصاص. [ رَص ْ صا ] ( ع ص ) فروشنده ارزیز و یا سرب و قلعی گر. ( ناظم الاطباء ). ارزیزگر. ( یادداشت مؤلف ).