رداء

لغت نامه دهخدا

رداء. [ رِ] ( ع اِ ) چادر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش. ( دهار ). جامه ای که بر سر و قد گیرند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع. ( منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. ( یادداشت مؤلف ). تثنیه : ردأان و رداوان. مؤنث : رداة. ( منتهی الارب ) : آن ولایات دیگر به بهجت ملک و رداء سلطنت او آراسته گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ). به رداء کفر مرتدی ( متردی ) شده و مرتد گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).
- خفیف الرداء ؛ اندک عیال وکم قرض. ( از اقرب الموارد ). کم عیال و کم وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- غَمْرالرداء ؛ بسیاراحسان و فراخ عطیه. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سخی. کثیرالاحسان. ( یادداشت مؤلف ).
|| شمشیر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سیف.گویند: قَنَّعَه رداءَه ؛ یعنی شمشیر او. ( از اقرب الموارد ). || کمان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قوس. ( از اقرب الموارد ). || عقل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خِرد.( از اقرب الموارد ). || جهل. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هر چیزکه زینت دهد و یا عیب ناک گرداند ( از اضداد است ). ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دین. ( از اقرب الموارد ). || حمیل. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). وشاح. ج ، اردیة. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور حق بر عبدکه آن اظهار صفات حق است به حق از بنده. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور به صفات حق و در اصطلاح مشایخ ظهور صفات حق است بر بنده. ( از تعریفات جرجانی )
رداء. [ رَ ]( ع مص ) رداءة. تباه شدن و فاسد گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رداءة شود.

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (اِ. ) بالاپوش ، جبُه . ج . اردیه .

ویکی واژه

بالاپوش، جبُه.
اردیه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم