دل کشیدن

لغت نامه دهخدا

دل کشیدن. [ دِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) دل برداشتن. چشم پوشیدن. || جذب شدن. کشیده شدن بسوی چیزی : سخن اوست [ ابراهیم ادهم ] که گفت... ندانم که کدام صعبتر است به وقت ناشناختن دل کشیدن یا به وقت شناختن از عز گریختن. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
- دل کشیدن به چیزی ؛ خواستن. ( از آنندراج ) :
دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار
نافه تا افتاد دور از ناف آهو تیره شد.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~. کِ دَ ) (مص ل . ) میل داشتن ، جذب شدن .

فرهنگ فارسی

دل برداشتن . چشم پوشیدن .

ویکی واژه

میل داشتن، جذب شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال آرزو فال آرزو فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی