دائما

لغت نامه دهخدا

( دائماً ) دائماً. [ ءِ مَن ْ ] ( ع ق ) دائم. همیشه. پیوسته. مدام. ( آنندراج ) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم. ( انیس الطالبین نسخه خطی مؤلف ص 82 ).
او بیان میکرد با ایشان فصیح
دائماً ز افعال و اقوال مسیح.مولوی.

فرهنگ عمید

همیشه، پیوسته، همه وقت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو