آب خوردن

لغت نامه دهخدا

( آب خوردن ) آب خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) آشامیدن آب :
هرچند خلنده ست چو همسایه خرماست
بر شاخ چو خرماش همی آب خورَد خار.ناصرخسرو.- در یک آب خوردن ؛ در لحظه ای. در مدتی سخت کوتاه.

فرهنگ معین

( آب خوردن ) (خُ دَ )(مص ل . )۱ - آب نوشیدن ، آشامیدن آب . ۲ - (کن . ) سرچشمه گرفتن ، ناشی شدن . ۳ - هزینه برداشتن ، خرج برداشتن .

فرهنگ فارسی

( آب خوردن ) ( مصدر ) آب نوشیدن آشامیدن آب . یا در یک آب خوردن . در یک لحظه در مدتی بسیار کوتاه. یا مثل آب خوردن . بسیار سهل خیلی آسان .
( آبخوردن ) آشامیدن آب

ویکی واژه

آب‌‌ خوردن
آب نوشیدن، آشامیدن آب.
سرچشمه گرفتن، ناشی شدن.
هزینه برداشتن، خرج برداشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال تماس فال تماس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع