دیرانی

لغت نامه دهخدا

دیرانی. [ دَ / دِ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به دیر. ساکن دیر. ( تاج العروس ). صاحب دیر. ( منتهی الارب ). خداوند دیر. ( مهذب الاسماء ). راهب. دیرنشین. ( یادداشت مؤلف ) :
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار دیرانی پاکدین.اسدی.ز کس یاد این گنج بر دل میار
جز از شاه دیرانی شهریار.اسدی.

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به دیر. ۲ - دیرنشین .

فرهنگ عمید

۱. صاحب دیر.
۲. دیرنشین: گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱ ).

فرهنگ فارسی

دیر، صاحب دیر، دیرنشین
( صفت ) ۱ - منسوب به دیر . ۲ - دیر نشین .

ویکی واژه

منسوب به دیر.
دیرنشین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب فال انگلیسی فال انگلیسی