آدرنگ

لغت نامه دهخدا

( آدرنگ ) آدرنگ. [ رَ ] ( اِ ) رنج. محنت. آفت :
از چشم بد ای مرا چو دیده
یک روز مباد آدرنگت.سنائی. || نیستی و نابودی و زوال :
مهرگان بر تو مبارک باد از گشت سپهر
جاه تو بی عیب باد و عمر تو بی آدرنگ.معزی.|| خدوک. غم. اندوه. || دمار. هلاک. || ( ص ) روشن.منور. شاید مخفف آدررنگ مرادف آذررنگ. و به معنی آذرنگ بذال معجمه در تمام معانی آن نیز آمده است.
ادرنگ. [ اَ رَ ] ( اِ ) رنج و محنت. ( اوبهی ) ( برهان ). || هلاکت. دمار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). آدرنگ. آذرنگ. درنگ. ( جهانگیری ). || ادرنج.

فرهنگ معین

( آدرنگ ) (دَ رَ ) ( اِ. ) ۱ - رنج ، اندوه . ۲ - آفت ، مصیبت .

فرهنگ عمید

( آدرنگ ) = آذرنگ: نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی: ۴۲۲ ).

فرهنگ فارسی

( آدرنگ ) ( اسم ) ۱ - غم اندوه محنت . ۲ - آفت مصیبت .
رنج محنت
آذرنگ: اندوه، رنج، محنت، آفت، دمار، هلاک
رنج و محنت هلاکت

ویکی واژه

رنج، اندوه.
آفت، مصیبت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال فرشتگان فال فرشتگان فال کارت فال کارت