تحرس

لغت نامه دهخدا

تحرس. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) احتراس. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. ( زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خود را از چیزی نگاه داشتن. ( آنندراج ). تحفظ. ( قطر المحیط ). احتراس. توقی و تحفظ. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) در پناه شدن . ۲ - پاس داشتن . ۳ - (اِمص . ) پاسداری .

فرهنگ عمید

خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) در پناه شدن . ۲- پاس داشتن . ۳-( اسم ) پاسداری .

ویکی واژه

در پناه شدن.
پاس داشتن.
پاسدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع