اعیاء

لغت نامه دهخدا

اعیاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَیی ، بمعنی درمانده در کار و سخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ِ عَیایاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اعیاء. [ اِ ] ( ع مص ) مانده کردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). مانده کردن. درمانیدن. ( مجمل ). مانده کردن ازبسیار رفتن یا حرکت. ( از منتخب از غیاث اللغات ). مانده گردانیدن سیر، شتر را. ( منتهی الارب ). بتعب و رنج انداختن حرکت ، شتر را ( لازم و متعدی ). ( از اقرب الموارد ). مانده گردانیدن. ( ناظم الاطباء ). || مانده شدن. ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). مانده شدن از بسیاری رفتن یا حرکت. ( از منتخب ، از غیاث اللغات ). مانده شدن در رفتن. ( مجمل ). مانده شدن. ( المصادر زوزنی ). درمانیدن و مانده شدن در رفتن.( تاج المصادر بیهقی ). مانده شدن. ( ناظم الاطباء ). مانده شدن رونده : اعیی الماشی اعیاء؛ مانده شد. ( منتهی الارب ). به رنج و تعب افتادن : اعیا الماشی اعیاء؛ تعب و کَل َّ و هو دون العجز. ( از اقرب الموارد ). || دشوار شدن کار بر کسی و درمانده کردن کسی را در کار. ( آنندراج ). دشوار شدن کار بر کسی. یقال : اعیا علیه الامر؛ کار بر آن دشوار شد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ناتوان ساختن کار کسی را. ( از اقرب الموارد ). || مانده کردن و عاجز نمودن بیماری کسی را و به نشدن. ( منتهی الارب ). مانده کردن بیماری وعاجز نمودن بیماری کسی را و به نشدن از بیماری. ( ناظم الاطباء ). ناتوان ساختن درد طبیب را. ( از اقرب الموارد ). || ( حامص ) انواع ماندگی. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). کلال مفرط که عارض مفاصل و عضلات شود ودر عرف آنرا تعب گویند. قرشی گوید: هر ماندگی چنانست که یا بر اثر حرکت پدید آید و آنرا «اعیاء ریاضی » نامند یا چنین نباشد و آن ماندگیی است که بذات حادث شود و آنرا اعیایی که علت شناخته نشده گویند. و این قسم مقدمه بیماری است. و گویند: ماندگی چون شدت یابد، لرزشی در تن پدید آید و چون بیشتر شود موجب تب کردن شود. ( از بحر الجواهر ). ماندگی یا بوسیله حرکت باشد یا بذاته پدید آید و علت آن معلوم نباشد و بهرحال ماندگی از هر جهت پدید آید، چهار قسم بیش نیست : قروحی ، تمددی ، ورمی ، قشفی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اعیاء تعبی ؛ کلال مفرطی که عارض مفاصل و عضلات شود که در عرف آنرا تعب گویند. رجوع به اعیاء شود.

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خسته کردن . ۲ - (مص ل . ) دشوار شدن کار بر کسی .

ویکی واژه

خسته کردن.
دشوار شدن کار بر کسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت