آرام‌کردن

لغت نامه دهخدا

( آرام کردن ) آرام کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامانیدن. آرمش دادن. آرامش دادن. آرام بخشیدن. تسکین.

فرهنگ فارسی

( آرام کردن ) ( مصدر ) ۱- استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن . ۲ - تسلی دادن تسکین بخشیدن . ۳ - مطمئن کردن .
آرامش یافتن

ویکی واژه

تسکین دادن، تسلی دادن. پدر داغ دیده را آرام کرد و او را به خانه برد.
(مجاز): ایجاد امنیت کردن در جایی، امن و بی‌خطر کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم