تحرج

لغت نامه دهخدا

تحرج. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) از گناه به یک سو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تأثم. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و حقیقت آن دور شدن ازحَرَج است. ( اقرب الموارد ) تأثم. خارج شدن از حرج و گناه... ( تاج العروس ج 2 ص 21 ). و رجوع به تأثم شود. || برآمدن از تنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خارج شدن از تنگی. ( تاج العروس ایضاً ). || بزهمند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گناهکار شدن . ۲ - پرهیز کردن از گناه . ۳ - توبه کردن . ۴ - برآمدن از تنگی .

فرهنگ عمید

دوری کردن از گناه.

ویکی واژه

گناهکار شدن.
پرهیز کردن از گناه.
توبه کردن.
برآمدن از تنگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ