اسمار

لغت نامه دهخدا

( آسمار ) آسمار. ( اِ مرکب ) مرسین. آس. درخت مورْد. عَمار. رند.
اسمار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سَمَر. ( دهار ). افسانه ها. حکایتها. افسانهای شب. ( غیاث ): و بتواریخ و اسمار التفاتی بودی. ( کلیله و دمنه ). و بدین خط چون پای ملخ جزوی نویسم ، و در آن طرفی از اخبار و اسمار ملوک و تواریخ پادشاهان درج کنم و بحضرت عالی تحفه برم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 13 ). و تفسیر این آیت پیش او بگفت و آن را بشواهد اخبار واسمار مؤکد گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 241 ).
اسمار. [ اِ ] ( اِ ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند.بهترین آن خسروانی است. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). درخت مورْد. ( مؤید الفضلاء ). آس بری است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویه ). آس. آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس. قیطس.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ سَمَر.

فرهنگ عمید

( آسمار ) = آس۲
= سمر۲

فرهنگ فارسی

( آسمار ) درخت مورد مرسین
افسانه ها، حکایتها، جمع سمر
( اسم ) جمع سمر افسانه ها داستانها
دوائی است که آنرا مورد گویند و بعربی آس خوانند . بهترین آن خسروانی است . آس بری است . عمار قنطس قطیس .

دانشنامه عمومی

اسمار ( به لاتین: Asmar ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت کنر واقع شده است. اسمار ۹۸۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
اسمار (بازیکن فوتبال زاده ۱۹۸۸). اسمار ( انگلیسی: Osmar؛ زادهٔ ۵ ژوئن ۱۹۸۸ ) بازیکن فوتبال اهل اسپانیا است.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به باشگاه فوتبال سئول، باشگاه فوتبال راسینگ سانتاندر، و باشگاه فوتبال بوریرام یونایتد اشاره کرد.

ویکی واژه

جِ سَمَر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال انبیا فال انبیا فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چای فال چای