زاهق

لغت نامه دهخدا

زاهق. [ هَِ ] ( ع ص )هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نیست شونده. ( کشف اللغات ). || مرد هزیمت یافته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رونده. ( کشف اللغات ). || خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یابس. ( اقرب الموارد ). || ستور فربه پرمغز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چاروای فربه. ( کشف اللغات ). || ستور سخت لاغر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || آب سخت روان. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تیر که از هدف درگذرد و ورای آن افتد ( بهدف نخورد واز آن بگذرد ) و از این معنی است حدیث : الحابی خیر من زاهق. و حابی آن است که بهدف نرسیده بیفتد و بر زمین بلغزد ( کشیده شود ) تا بهدف رسد. و مقصود حدیث این است که ضعیفی که اصابت بهدف کند بهتر از نیرومندی است که بهدف نرسد. ( اقرب الموارد ). || چاه عمیق. ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). زاهق و زهوق ؛ چاه عمیق. ( المنجد ).

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - رونده . ۲ - نیست شونده . ۳ - باطل ، بیهوده .

فرهنگ عمید

۱. رونده، درگذرنده.
۲. نیست شونده.
۳. باطل.
۴. بیهوده.

فرهنگ فارسی

رونده، گذرنده، نیست شونده، باطل، بیهوده
( اسم ) ۱ - رونده درگذرنده . ۲ - نیست شونده نابود گردنده . ۳ - هزیمت یافته . ۴ - خشک یابس . ۵ - باطل بیهوده .
هلاک شونده مرد هزیمت یافته ستور سخت لاغر چاه عمیق خشک

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَاهِقٌ: هلاک شده - باطل شده - نابود
ریشه کلمه:
زهق (۵ بار)
«زاهِق» به معنای چیزی است که به کلّی مضمحل شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل