افخم

لغت نامه دهخدا

افخم. [اَ خ َ ] ( ع ن تف ) بزرگ قدرتر. گرانمایه تر. ( ناظم الاطباء ). بزرگتر. ( آنندراج ). فخیم تر. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(اَ خَ ) [ ع . ] ۱ - (ص تف . )بزرگوارتر. ۲ - (ص . ) ارجمند.

فرهنگ عمید

۱. بزرگوارتر.
۲. بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلندپایه تر.

فرهنگ فارسی

بزرگوارتر، بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلندپایه تر
۱ - ( صفت ) بزرگوارتر بلندپایه تر. ۲ - ( صفت ) ارجمند بزرگ قدر: حضرت اجل اکرم افخم ...

فرهنگ اسم ها

اسم: افخم (پسر) (عربی) (تلفظ: afkham) (فارسی: اَفخم) (انگلیسی: afkham)
معنی: ارجمند، بزرگ قدر، بزرگوار، گرانمایه

ویکی واژه

بزرگوار
ارجمند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال رابطه فال رابطه فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل