بازکشیده

لغت نامه دهخدا

بازکشیده. [ ک َ / ک ِ دَ / دَ ] ( ن مف مرکب ) پهن شده. گسترده شده : چون میان سرای برسیدم [ احمدبن ابی داود ] یافتم افشین را بر گوشه صدر نشسته و نطعی پیش وی فرود صفه بازکشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171 ). || محکم کرده. استوار: چون خیمه ای محکم بیک ستون است برداشته وطنابهای آن بازکشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ).

فرهنگ معین

(کِ دِ ) (ص مف . ) پهن کرده ، مسطح .

فرهنگ فارسی

پهن شده و گسترده شده

ویکی واژه

پهن کرده، مسطح.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی