تسبب

لغت نامه دهخدا

تسبب. [ ت َ س َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) سبب قرار دادن. تسبب الیه ،جعله الیه سبباً. ( از متن اللغة ). سبب شدن : تسبب بالامر؛ کان سبیاً له ُ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زحمت کشیدن ( ناظم الاطباء ). || خواستن اسباب. ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). || توسل : تسبب به الیه ؛ توسَّل. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(تَ سَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - سبب شدن . ۲ - سبب جستن ، راه جستن . ۳ - زحمت کشیدن .

فرهنگ عمید

۱. سبب شدن.
۲. سبب جستن، طلب اسباب کردن.

ویکی واژه

سبب شدن.
سبب جستن، راه جستن.
زحمت کشیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ارمنی فال ارمنی