تعطل
تعطل. [ ت َ ع َطْ طُ ] ( ع مص ) بی زیور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بی پیرایه ماندن زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بیکار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیکار ماندن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیکار بودن مرد و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بیکاری. ( نصاب ).
(تَ عَ طُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بی کار شدن ، بی کار ماندن .
۱. بیکار ماندن.
۲. از کار افتادن.
۳. متوقف گشتن کاری.
بی کار شدن، بی کار ماندن.