( آون ) آون. [ وَ ] ( ص ، اِ ) مخفف آونگ. نگون. معلق. آویزان. آویخته. دروا. - آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن : همه مردم از دانه خرمن کنند ز انگور دوشاب و آون کنند.شمسی ( یوسف وزلیخا ). آون. [ وِ ] ( اِ ) در لهجه عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیست : آون پاس بجای ابن باجه. اون. [ اَ ] ( ع اِ مص ) تن آسایی. || نرمی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) آرام و نرم. ( ناظم الاطباء ). || آهسته. || رفتار. || یک گوشه خرجین. || ( مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن. ( منتهی الارب ). ( ناظم الاطباء ). آهستگی و چربی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). اون. [ اَ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ). ج ، آونة. ( منتهی الارب ). اون. [ اِ وَ ] ( ع اِ ) هنگام. ( منتهی الارب ). اون. ( ع اِ ) ج ِ اِوان. صفه بزرگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ایوان. اون. [ ] ( ترکی ، اِ ) آواز. ( شرفنامه منیری ).
فرهنگ معین
( آون ) (وَ ) ( اِ. ) آونگ .
فرهنگ عمید
( آون ) = آونگ
فرهنگ فارسی
( آون ) ( اسم ) ۱ - رشتهای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود . ۲ - هر چیز آویخته معلق . ۳ - جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت . یا آونگ الکتریکی ( برقی ) آلتی است مشکل از گلولهای سبک وزن ( مغزنی آقطی ) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک آواز
فرهنگ اسم ها
اسم: آون (دختر) (فارسی) معنی: آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دانشنامه عمومی
آون. آون ( به فرانسوی: Ahun ) یک کمون در فرانسه است که در کروز واقع شده است. آون ۳۳٫۷۴ کیلومتر مربع مساحت دارد ۴۴۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است. آون (سن ا مارن). آون ( به فرانسوی: Avon ) یک کمون در فرانسه است که در سن - ا - مارن واقع شده است. آون ۳٫۸۳ کیلومتر مربع مساحت دارد. شهر ملکشام خواهرخواندهٔ آون ( سن - ا - مارن ) هست. اون (آلمان). اون ( به آلمانی: Auen ) یک شهر در آلمان است که در Bad Kreuznach واقع شده است.