( آمای ) آمای. ( فعل امر ) امر از آمودن به معنی آراستن و درنشاندن گوهر در چیزی و بسلک و رشته کشیدن لؤلؤ و جز آن و پر کردن و انباشتن : گفت مشّاطه را که صنعخدای یعنی آن لعبت چگل ، آمای.عمعق. || ( نف مرخم ) مهیّاکننده. مستعدکننده. ( برهان ). و در کلمات مرکّبه مانند گوهرآمای ، لؤلؤآمای ، مخفف آماینده است : توئی گوهرآمای چارآخشیج مسلسل کن ِ گوهران در مزیج.نظامی.کواکب را بقدرت کارفرمای طبایع را بصنعت گوهرآمای.نظامی.و رجوع به آمودن و آمود و آموده شود.
فرهنگ فارسی
( آمای ) ( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی آماینده آید . ۱ - آراینده مرصع : گوهر آمای لوئ لوئ آمای . ۲ - پرکننده انبارنده ۳ - مستعد کننده مهیا کننده .
ویکی واژه
بن مضارع آمادن یا آمودن. آما. آمای ممکن است در زبان معیار باستان به دو قسمت آ - مای قابل تجزیه باشد؛ که با آما در معنا مترادف بوده است. بخش دوم آمای یعنی مای صراحتاّ کنایه از قوم ماد بوده است.