بادامی

لغت نامه دهخدا

بادامی. ( ص نسبی ) بصورت بادام : چشمان بادامی ؛ چشمان بشکل بادام. ملوَّز. ملوزه. || گاه آنرا بمعنی لوزی یعنی چهارضلع لوزی بکار برند. || لوزینج ، معرب لوزینه. ( منتهی الارب ). || قسمی از حلویات ، نان بادامی. || رنگیست معروف. || خواجه سرا و خایه کشیده. ( آنندراج ). || منسوب به درخت بادام که دسته ٔبادامیها را تشکیل میدهند. رجوع به بادامیها شود.

فرهنگ عمید

۱. به شکل بادام: چشمان بادامی.
۲. ویژگی آنچه از بادام ساخته شود یا مغز بادام در آن به کار رفته باشد: نان بادامی، گز بادامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بادام. ۱ - بصورت بادام: چشمان بادامی چشمان بشکل بادام . ۲ - لوزینه لوزینج .۳ - لوزی ( یعنی چهار ضلعی لوزی ). ۴ - قسمی از حلویات نان بادامی. ۵ - قالی هایی که در زمان قاجاریه در ( سربند ) بافته میشد نقش. آنهاشامل بوته های ترمهیی است . این بوته ها متن قالی را گرفته و از جهت شباهت به ( گلابی ) و ( بادامی ) معروف است . حاشی. آن نقشهای از خطوط راه راه دارد .

دانشنامه آزاد فارسی

بادامی (Badami)
شهری باستانی در ایالت کرناتاکادر جنوب غربی هند. در قدیم واتاپینامیده می شد. شهرتش برای غار معبدهای برهماییو جینیاست که در قرن ۶ و ۷م کنده کاری و تزیین شده اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم