لغت نامه دهخدا
- اسراء جرادة ؛ قریب بیضه نهادن رسیدن ملخ. ( منتهی الارب ). تخم گذاری ملخ نزدیک رسیدن.
|| سیر کنانیدن بشب : سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر. ( قرآن 1/17 ). || از خود افکندن ، چنانکه جامه را. || ( اِخ ) معراج رسول.
- حدیث اسراء ؛ حدیث معراج.
اسراء. [ اُ س َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اسیر. ( منتهی الارب ). گرفتاران. بندیان. ( غیاث ). زندانیان.