آلاف

لغت نامه دهخدا

( آلاف ) آلاف. ( ع اِ ) ج ِ اَلْف. هزاران. || ( ص ، اِ ) ج ِ اِلْف.
الاف. [ اِ ] ( ع مص ) الف ( دوستی دادن ) کسی را به مکانی یا به کسی. ( منتهی الارب ). موءالفت.
الاف. [ اُل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ آلف. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( آلاف ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ الف ، هزارها، هزاران .

فرهنگ عمید

( آلاف ) = اَلْف

فرهنگ فارسی

( آلاف ) جمع : الف هزارها هزاران .
هزاران
پادشاه سوئد در قرن ۱٠ م . یا الف بیورنسون پادشاه حدود ۹۳۲ م . یا الف اسکوتکو نونگ پادشاه سوئد ( حدود ۱٠۲۲ - ۹۶۵ ) . وی مسحیت بود .
هزارها، جمع الف
جمع آلف .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] آلاف. ریشه کلمه:
الف (۲۲ بار)

ویکی واژه

(قدیم): هزارها، هزاران. قصاب‌خانه مالیات گزاف و ... بیرون از آلاف داشت. «افضل‌الملک»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال ارمنی فال ارمنی