بانوا

لغت نامه دهخدا

بانوا. [ ن َ ] ( ص مرکب ) که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. ( شرفنامه منیری ). دارنده. مقابل بینوا.( فرهنگ لغات شاهنامه ). باسامان. باسرانجام. ( آنندراج ) ( هفت قلزم ). نیکوحال. ( ناظم الاطباء ) :
دو مردند شاها بدین شهر ما
یکی بانوا دیگری بی نوا.فردوسی. || باآهنگ. که لحن و آهنگ دارد. خوش آواز. ( ناظم الاطباء ) :
گرچه نوا و لحن نبد باغ را هگرز
آن بی نوا و لحن کنون بانوا شدست.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

که نوا داشته باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال ای چینگ فال ای چینگ فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت