برگرداندن

لغت نامه دهخدا

برگرداندن. [ ب َ گ َدَ ] ( مص مرکب ) برگردانیدن. باژگونه کردن. منقلب کردن. اعاده دادن. برعکس کردن. رجوع به گرداندن شود.
- برگرداندن انبار ؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.
- برگرداندن دکان یا مغازه و غیره ؛ سیاهه کردن تمام اشیاء آن به وزن و به زرع و گاهی هم به قیمت. ( یادداشت دهخدا ).
- روی برگرداندن ؛ اعراض کردن. روی برتافتن. ادبار کردن. مقابل اقبال کردن :
چو دولت روی برگرداند از راه
همه کاری نه بر موقع کند شاه.نظامی.و رجوع به «برگردانیدن » و «روی » شود.
|| قی کردن. بالا آوردن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). استفراغ کردن.

فرهنگ عمید

۱. بازگردانیدن، برگشت دادن.
۲. رد کردن، پس آوردن، پس دادن، واپس بردن.
۳. پشت ورو کردن، واژگون کردن.
۴. [مجاز] قی کردن: هرچه خورده بود برگرداند.
۵. ویران کردن، خراب کردن.
۶. [عامیانه، مجاز] نظر و عقیدۀ کسی را بد کردن: کارهای اخیرش من را از او برگرداند.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برگردانیدن

دانشنامه آزاد فارسی

بَرْگَردانْدَن (regurgitation)
(یا: پس زدن) در پزشکی، برگشتن غذای بلعیده شده از مری یا معده به دهان. پس زدن خون در قلب ناشی از نقص دریچه های قلب است. نقص در این دریچه ها مانع عبور خون از دهلیز ها به بطن ها یا از بطن ها به سرخ رگ ها می شود.

ویکی واژه

ribaltare
voltare
ترجمه کردن
برگشت دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم