لغت نامه دهخدا
وآن سیه زلف بر آن عارض گوئی که همی
بپر زاغ کسی آتش را باد کند.
ادیب نیشابوری ( تضمین از ابوعبداﷲ محمدبن صالح نوایحی ).
|| تکبر کردن. کبر فروختن. کبر کردن. فیس کردن. عجب و نخوت نمودن. || باد کردن در چیزی ؛ دمیدن در آن. دمیدن. ( ناظم الاطباء: باد ). رجوع به باد شود. || در تداول بازی ورق ( بمزاح )، باطل شدن ورق. || تند و تیز کردن. رجوع به باد شود.