لغت نامه دهخدا
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.زینتی.آنرا که با مکوی و کلابه بود شمار
بربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را.شاکر بخاری.چو نومید برگشت از آن بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه.فردوسی.چو من دست کردم به بربط دراز
سرشکش زدیده برون راند راز.فردوسی.بدو شادمان گشت بهرام و زن
نشستند و گفتند بربط بزن.فردوسی.حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط زچنگ رامتین.منوچهری.نوآئین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله.منوچهری.با طرب دارم و مرد طرب آرایت
با سماع خوش و با بربط و با نایت.منوچهری.بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه بربط شنیدن.ناصرخسرو.چون بگوش آیدت از بربطی آن راهک نو