بخشیدن

لغت نامه دهخدا

بخشیدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) عطا کردن. دادن. بذل و هبه کردن. ( ناظم الاطباء ). دادن. اعطاء. ( شرفنامه منیری ). امتیاح.وهب. هبة. دسع. دسیعة. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. ( منتهی الارب ). عطاء. عطا کردن. بذل. دادن بی عوض. موهبت. جود. نداوت. ( یادداشت مؤلف ) :
فزون زانکه بخشی بزایرتو زر
نه ساوه نه رسته برآید ز کان.فرالاوی.پسندیدم آن هدیه های تو نیز
کجا رنج بردی ز هر گونه چیز
بشیروی بخشیدم آن برده رنج
پی افکندم او را یکی تازه گنج .فردوسی.ببخشد درم هرچه یابد ز دهر
همی آفرین جوید از دهر بهر.فردوسی.ببخشید چندان ورا خواسته
که شد کاخ و ایوانش آراسته.فردوسی.کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش
کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ.فرخی.جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.فرخی ( از مؤلف لغت نامه ).یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان
شادی به ستیر بخشد و غم به قبان.صفار.امیر بفرمود تا... زر و برده لشکر را بخشیدند. ( تاریخ بیهقی ). ایشان را پس از نان خوردن چیزی بخشیدی. ( تاریخ بیهقی ). گفت : ( مسعود ) آن حاصل بدو بخشیدم حرمت پیری تو را و حق حرمت او را. ( تاریخ بیهقی ).آمرزش کناد خدا او را و آلش را و سلام فرستاد و شرافت بخشاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
بدو بخش هر چند داریش دوست
که نیز آنچه الفغدی از جاه اوست.( گرشاسب نامه ).تو همی شعر گوی تا فردا
بخشدت خواجه جامه فافا.بلجوهر ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).چو بر خزانه نبخشود و مالها بخشید
نماند کس که بر آن کس ببایدش بخشود.مسعودسعد.و هر کسی را [ عمربن خطاب ] قدر نصیب بنوشت و آن مال بریشان بخشید. ( مجمل التواریخ و القصص ). آن سیصدهزار دینار همه بر مردمان حرمین و مستحقان بخشید. ( مجمل التواریخ و القصص از مؤلف لغت نامه ).
از تو بخشودن است و بخشیدن
وز من افتادن است و شخشیدن.سنایی.ببخشیدن جوادی بی حریفی
ببخشودن کریمی بی همالی.ادیب صابر.گر سیم دهی هزار احسنت
ور زر بخشی هزار شاباش.سوزنی.ای ببخشیدن عطا خرم

فرهنگ معین

(بَ دَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - عطا کردن . ۲ - عفو کردن .

فرهنگ عمید

۱. پول یا چیز دیگر را بی عوض به کسی دادن، عطا دادن.
۲. گذشت کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( بخشید بخشد خواهد بخشید ببخش بخشنده بخشیده بخشش ). ۱ - دادن عطا کردن. ۲ - معاف کردن عفو کردن . ۳ - قسمت کردن تقسیم کردن. ۴ - گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد.

ویکی واژه

بنامیم
دادن چیزی به کسی بدون دریافت چیزی در قبال آن؛ عطا کردن. عفو کردن.
(ورزشی): کنار رفتن ورزشکار از مسابقه برای حفظ منافع حریف یا به احترام او.
عطا کردن.
عفو کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال تک نیت فال تک نیت فال انگلیسی فال انگلیسی