باساز

لغت نامه دهخدا

باساز. ( ص مرکب )دارنده ساز و برگ. آماده. مهیا. مرتب :
ازاو کار مقدس چو باساز گشت
سوی ملک مغرب عنان تاز گشت.نظامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بی عرزه
بی عرزه
انعکاس
انعکاس
منعقد
منعقد
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله