لغت نامه دهخدا
چو از باریک بینی موی میسفت
بباریکی سخن چون موی میگفت.نظامی.سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده.نظامی. || لاغری :
آن چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند دراز و باریکی.نظامی.ای ز باریکی میانت همچو مویی در کمر
غنچه از رشک دهانت میخورد خون جگر.( نصاب الصبیان ).ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست.آغاجی.