اهلاک

لغت نامه دهخدا

اهلاک. [اِ ] ( ع مص ) هلاک کردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). میرانیدن و هلاک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیست کردن. تباه کردن. تدمیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بدین اعتداد و اعتضاد در اهلاک و اعدام من کوشد. ( سندبادنامه ص 198 ). جماعت غلامان و حشم که بتازگی بخدمت پیوسته بودند بر اهلاک سلطان مغافصةً یک کلمه گشته بودند. ( جهانگشای جوینی ). تا صیدی شگرف چون نظام الملک به اول وهلت در دام اهلاک آورد. ( جهانگشای جوینی ). || فروختن مال و رخت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) نابود کردن ، از میان بردن .

فرهنگ عمید

هلاک کردن، میرانیدن، نابود ساختن.

فرهنگ فارسی

هلاک کردن، میرانیدن، نابودساختن
(مصدر ) نیست گردانیدن نابود کردن هلاک کردن .

ویکی واژه

نابود کردن، از میان بردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال ابجد فال ابجد