لغت نامه دهخدا
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه...
بدانی که انگیزش است وشمار
همیدون بپول صراطت گذار.( گرشاسب نامه ص 302 ). || طبع. طبیعت. ( یادداشت مؤلف ) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.ناصرخسرو. || تاخت و تاز. ( از حاشیه شرفنامه چ وحید ص 412 ) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.نظامی ( شرفنامه ص 412 ). || برپا داشتن. برپا ساختن :
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.؟ ( از یادداشت مؤلف ).- انگیزش کردن ؛ تحریک کردن. وادار کردن : ابویزید خالدبن محمدبن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمدبن حمدان برنده ( ؟ ) همی کرد. ( تاریخ سیستان صص 302-303 ).
- انگیزش گر ؛ محرک. ( یادداشت مؤلف ).