امطار

لغت نامه دهخدا

امطار. [ اِ ] ( ع مص ) بارانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). باریدن. ( بمعنی متعدی آن ). ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). باران باریدن و بارانیدن. ( آنندراج ). گویند: امطر اﷲ السماء و امطرهم اﷲ علیهم ؛ و گفته نمی شود مگر در عذاب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مَطَرَ در خیر و رحمت و اَمطَرَ در عذاب و شر گفته میشود. ( از اقرب الموارد ). || عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر؛ تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): کلمت فلاناً فامطر و استطمر؛ خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. ( از اقرب الموارد ). || باران رسیده یافتن جای را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جایی را باران دیده یافتن. ( از اقرب الموارد ).
امطار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مطر. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). بارانها. ( غیاث اللغات ) :
وین ابر خداوند جهان را بهوا بر
بنده ست و مطیعست بباریدن امطار.ناصرخسرو.از اِثارات غبار و تزاحم امطار متأذی میشدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ مَطر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مطر شود.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ مطر، باران ها.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) باران آمدن . ۲ - (مص م . ) بارانیدن .

فرهنگ عمید

= مطر
باراندن، بارانیدن، فروباریدن.

فرهنگ فارسی

بارانها، جمع مطر
۱ - ( مصدر ) باران آمدن فرو باریدن . ۲ - ( مصدر ) بارانیدن باران .
بارانیدن . باریدن

ویکی واژه

باران آمدن.
بارانیدن.
جِ مطر؛ باران‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت