لغت نامه دهخدا
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.خاقانی.زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.ظهوری ( از آنندراج ). || سازواری کردن میان دو چیز. ( منتهی الارب ). || پیوسته شدن با یکدیگر. ( مصادر زوزنی ). مقابل خرق ، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی. مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته :
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام.ناصرخسرو.
التیام. [ اِ ] ( ع مص ) ( از «ل وم » ) نکوهیده شدن. || نکوهش پذیرفتن. ( منتهی الارب ).