افروختنی

لغت نامه دهخدا

افروختنی. [ اَ ت َ ]( حامص ) سوختنی. قابل افروختن. روشن شدنی :
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی.( منسوب بخیام ).

فرهنگ فارسی

سوختنی قابل افروختن روشن شدنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم