افروختنی

لغت نامه دهخدا

افروختنی. [ اَ ت َ ]( حامص ) سوختنی. قابل افروختن. روشن شدنی :
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی.( منسوب بخیام ).

فرهنگ فارسی

سوختنی قابل افروختن روشن شدنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت