اضل

لغت نامه دهخدا

اضل. [ اَ ض َل ل ] ( ع ن تف ) گمراه تر. ( آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. ( ناظم الاطباء ). اغوی :
افضل ار زین فضولها راند
نام افضل بجز اضل منهید.خاقانی.- امثال :
اضل من سنان .
اضل من ضب ؛ گویند هنگامی که سوسمار از سوراخ خود بیرون آید در بازگشت بدان رهبری نشود، و سوراخ خود را گم کند. ( از فرائد الادب المنجد ).
اضل من قارظ عنزه .
اضل من موؤدة.
اضل من ید فی رحم .

فرهنگ معین

(اَ ض ِ ) [ ع . ] (ص تف . ) گمراه تر، به ضلالت تر.

فرهنگ عمید

گمراه تر.

فرهنگ فارسی

بضلالت تر، گمراه تر
( صفت ) گمراه تر بیراه تر بضلالت تر .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَضَلَّ: گمراه کرد
معنی أَضَلُّ: گمراه تر
معنی أَضِلُّ: گمراه می شوم
معنی أَذَلَّ: ذلیل تر - خوار تر - پست تر
ریشه کلمه:
ضلل (۱۸۹ بار)

ویکی واژه

گمراه تر، به ضلالت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم