غصون. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غُصن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شاخه های درخت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به غصن شود: گفته هر برگ وشکوفه آن غصون دم به دم یا لیت قومی یعلمون.مولوی ( مثنوی ).پس نشان نشف آب اندر غصون آن بود که می نجنبد در رکون.مولوی ( مثنوی ).|| در کتب طب به معنی چینها و شکنها. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(غُ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ غصن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع غصن شاخه ها شاخها.
ویکی واژه
جِ غصن.
جمله سازی با غصون
پس نشان نشف آب اندر غصون آن بود کان مینجنبد در رکون
سرای جاه ترا از شرف ستون سما نهال عمر ترا از بقا غصون و غصن