اصلیت

لغت نامه دهخدا

اصلیت. [ اِ ] ( ع ص ) مرد دلاور و کاربر در حوایج و آماده برای انجام دادن آنها. اصلتی. اِصلات. مصلات. مِصلت. مُصلت. ( از قطر المحیط ). مرد دلاور کاربر در نیازمندیها. منصلت. ( از المنجد ). و رجوع به اصلات و اصلتی و دیگر کلمه های مترادف آن شود.
اصلیت. [ اِ ] ( ع ص ) شمشیر زدوده بُرّان و آهیخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شمشیر گذرنده. ج ، اصالیت. ( مهذب الاسماء ).
اصلیة. [ اَ لی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث اصلی. مقابل فرعیة: جهات اصلیة. رجوع به اصلی و اصل و جهات شود. || چیزهای اصلی. ( ناظم الاطباء ).
- حروف اصلیة ؛ حروفی باشند که در صرف کلمه باقی و پایدارند، در برابر حروف زایدة. رجوع به حرف زائد و کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 355 شود.

فرهنگ فارسی

شمشیر زدوده بران و آهیخته شمشیر گذرنده . جمع اصالیت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم