اشکنج

لغت نامه دهخدا

اشکنج.[ اِ ک ُ ] ( اِ ) گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). همان شکنج است و آن گرفتن عضوی باشد به سر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید. ( آنندراج ). نِشْکُنْج. نِشگون. نیشگون. وِشْگون. در تداول محلی گناباد: نَخْچُلُک. خَنْجُلُک. و رجوع به شعوری ج 1 ص 135 و شکنج شود.

فرهنگ معین

(اِ کُ ) (اِ. ) نیشگون ، وشکون .

فرهنگ عمید

= شکنج
= نشگنج

ویکی واژه

نیشگون، وشکون.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال ابجد فال ابجد