گالشها عنوان دامداران کوهنشین شمال ایران، شامل گیلانیها و مازندرانیها، هستند که در کوههای شرق مازندران تا کوههای غرب گیلان و آغاز کوههای تالش زندگی میکنند. این گروه متشکل از صدها خانوار کوچک و بزرگ است. گالشها دامدارانی حرفهای به شمار میروند و بر اساس یک نظام دامداری سنتی و سازمان اجتماعی و اداری قدیمی (شامل گاهشماری، جابجایی، نگهداری، بهرهبرداری، تولید محصولات لبنی، ابزار و دانش کار، تخصیص و توزیع سهم و ...) در زمستانها در دامنههای جنگلی و در تابستانها در جنگلهای کوهستانی سکونت دارند. جمعیت این مردم در گذشته بسیار بیشتر از حال بوده است. اما با توسعه شهرها و روستاها، کاهش وسعت و عمق جنگلها، گسترش دامداری صنعتی، توجه مردم به تولیدات لبنی بهداشتی و رشد مناسبات پولی، جمعیت آنها کاهش یافته و در برخی مناطق بهطور کامل ناپدید شده است.
گالش
لغت نامه دهخدا
گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.
فرهنگ معین
(لِ یا لَ ) [ گیل. - ماز. ] (اِ. ) چوپان گاو، گاودار.
فرهنگ عمید
۲. [منسوخ] کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند.
فرهنگ فارسی
دراصطلاح مردم گیلان:گاودار، گاوچران، کفش لاستیکی که بیشتردرزمستان بپامیکنند
( اسم ) ۱ - سرموزه و کفش از جیر و غیره ۲ - کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران.
ویکی واژه
تلفظ باستانی این اصطلاح گالَش بوده ولی بمرور زمان تغییر یافته است. گالش یا گاولش، در بخشی از زبانهای ایرانی شمال غربی همچون گیلکی و مازندرانی به معنای گاوبان را میدهد
چوپان گاو، گاودار.
کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
جمله سازی با گالش
از ره بول چون رود به رحم بدسگالش که خصم یزدان است
متن زیر به گویش گالشی منطقه دودانگه ساری میباشد:
درست بودی اندیشه و سگالش او بدانکه دولت و بختش چنین نبود جوان