استانی

لغت نامه دهخدا

( آستانی ) آستانی. ( ص نسبی ) منسوب به آستان. || ( حامص ) کنایه از فروتنی و تواضع :
سری چون نقش پای دوست با افتادگان دارم
از آن بر آسمانی برگزیدم آستانی را.طالب آملی.
استانی. [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به استان ، یکی از قرای سمرقند در سه فرسنگی آن. ( انساب سمعانی ).
استانی. [ اُ ] ( ص نسبی ) منسوب به یکی از چهار استان بغداد. رجوع به استان شود. و هبةاﷲ استانی بن عبدالصمد به یکی از آن چهار استان منسوب است. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( آستانی ) فروتنی
از چهار استان بغداد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم